loading...
داستان هاي مذهبی و قرآني
تبلیغات






خداشناسی کودک
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

چون هنگام آن رسید که آفتاب دولت ابراهیم خلیل علیه السلام از مشرق سعادت طلوع کند منجمان نمرود را اطلاع دادند که امسال پسری بوجود خواهد آمد که ملت تو بر دست او زایل می شود نمرود دستور داد هر پسری که در عرصه ملک او بوجود آید او را بکشند تا موقع ولادت ابراهیم رسید. و ذات مبارک او از حرم رحم بفضای وجود خرامید. مادر ابراهیم از بیم گماشتگان نمرود فرزند خود را قماطی پیچید و به غاری برده در آنجا نهاد و در غار را محکم کرده بازگشت روز دیگر فرصت پیدا نموده به غار رفت تا حال فرزند خود را مطالعه کند ابراهیم علیه السلام را در حال سلامتی یافت و دید انگشت سبابه را بر عادت اطفال در دهن گرفته می مکد و بوسیله آن تغذی می نماید او را شیر داد و بازگشت و هر وقت فرصت می یافت به غار رفته او را شیر می داد و از حالش اطلاع حاصل می نمود تا هفت سال بر این وضع گذشت آثار عقل و نشانه های فراست از پیشانی مبارک او ظاهر گشت روزی از مادر خود سؤ ال کرد آفریدگار من کیست مادر جواب داد نمرود پرسید که آفریدگار نمرود کیست مادر از جواب او فرو ماند و دانست که این پسر همانست که بواسطه وجود مبارک او بناء ملک نمرود خراب خواهد شد
للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ
تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani

بشر قوی تر است
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

هنگامیکه نمرود نتوانست با آتشیکه افروخت ابراهیم خلیل علیه السلام را بیازارد و خود را در مقابل او عاجز دید خداوند ملکی را بصورت بشر بسوی او فرستاد که او را نصیحت کند ملک پیش نمرود آمد و گفت خوبست بعد از این همه ستم که بر ابراهیم روا داشتی و او را از وطن آواره کردی و در میان آتش بدنش را افکندی اکنون دیگر رو بسوی خدای آسمان و زمین آوری و دست از ستم و فساد برداری زیرا خداوند را لشگری فراوان است و میتواند با ضعفترین مخلوقات خود ترا با لشگرت در یک آن هلاک کند.

نمرود گفت در روی زمین کسی را بقدر من لشگر نیست و قدرتش از من فزونتر نباشد. اگر خدای آسمان را لشگری هست بگو فراهم نماید تا با آنها جنگ کنیم . فرشته گفت تو لشگر خویش را آماده کن تا لشگر آسمان بیاید. نمرود سه روز مهلت خواست و در روز چهارم آنچه میتوانست لشگر تهیه کند آماده نمود و در میان بیابانی وسیع با آن لشگر انبوه جای گرفت . آن جمعیت فراوان در مقابل حضرت ابراهیم علیه السلام صف کشیدند نمرود به ابراهیم از روی تمسخر گفت لشگر تو کجا است ؟ ابراهیم جوابداد در همین ساعت خداوند خواهد فرستاد.

ناگاه فضای بیابان را پشه های فراوانی فرا گرفتند و بر سر لشگریان نمرود حمله کردند هجوم این لشگر ضعیف قدرت سپاه قوی نمرود را در هم شکست و آنها را بفرار وادار نمود و مقداری از آن پشه ها بسر و صورت نمرود حمله کردند. نمرود بسیار نگران شد و بخانه برگشت باز همان ملک آمد و گفت دیدی لشگر آسمان را که بیک آن لشگر ترا درهم شکستند با اینکه از همه موجودات ضعیفترند اکنون ایمان بیاور و از خداوند بترس والا ترا هلاک خواهد کرد.

نمرود باین سخنان گوش نداد. خداوند امر کرد به پشه ایکه از همه کوچکتر بود. روز اول لب پائین او را گزید و در اثر آن گزش لب او ورم کرد و بزرگ شد و درد بسیاری کشید. بار دیگر آمد لب بالایش را گزید بهمان طریق تورم حاصل شد و بسیار ناراحت گردید عاقبت همان پشه ماءمور شد که از راه دماغ بمغز سرش وارد شود و او را آزار دهد بعد از ورود پشه نمرود بسر درد شدیدی مبتلا شد.

هرگاه با چیز سنگینی بر سر خود میزد پشه از کار دست میکشید و نمرود مختصری از سر درد راحت میگردید. از اینرو کسانیکه در موقع ورود به پیشگاه او برایش سجده میکردند بهترین عمل آنها بعد از این پیش آمد آن بود که با چکش مخصوصی در وقت ورود قبل از هر کار بر سر او بزنند تا پشه دست از آزار او بردارد و مقربترین اشخاص آنکس بود که از محکم زدن کوبه و چکش هراس نکند بالاخره با همین عذاب رخت از جهان بربست و نتیجه کفر و عناد خویش را مقدار مختصری دریافت .

للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ

تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani


خداشناسی کودک

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


چون هنگام آن رسید که آفتاب دولت ابراهیم خلیل علیه السلام از مشرق سعادت طلوع کند منجمان نمرود را اطلاع دادند که امسال پسری بوجود خواهد آمد که ملت تو بر دست او زایل می شود نمرود دستور داد هر پسری که در عرصه ملک او بوجود آید او را بکشند تا موقع ولادت ابراهیم رسید. و ذات مبارک او از حرم رحم بفضای وجود خرامید. مادر ابراهیم از بیم گماشتگان نمرود فرزند خود را قماطی پیچید و به غاری برده در آنجا نهاد و در غار را محکم کرده بازگشت روز دیگر فرصت پیدا نموده به غار رفت تا حال فرزند خود را مطالعه کند ابراهیم علیه السلام را در حال سلامتی یافت و دید انگشت سبابه را بر عادت اطفال در دهن گرفته می مکد و بوسیله آن تغذی می نماید او را شیر داد و بازگشت و هر وقت فرصت می یافت به غار رفته او را شیر می داد و از حالش اطلاع حاصل می نمود تا هفت سال بر این وضع گذشت آثار عقل و نشانه های فراست از پیشانی مبارک او ظاهر گشت روزی از مادر خود سؤ ال کرد آفریدگار من کیست مادر جواب داد نمرود پرسید که آفریدگار نمرود کیست مادر از جواب او فرو ماند و دانست که این پسر همانست که بواسطه وجود مبارک او بناء ملک نمرود خراب خواهد شد.

للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ

تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani


گزارش منجم و خواب هولناک نمرود

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


در سرزمین بین النهرین(1)، شهری زیبا و پر جمعیت به نام بابل قرار داشت که روزگاری اسکندر آن را پایتخت ناحیه شرقی امپراطوری خود نمرود بود و طاغوتی دیکتاتور به نام نمرود فرزند کوش بن حام آن جا سلطنت می‏کرد.
بابل پایتخت نمرود، غرق در بت‏پرستی و انحرافات مختلف و فساد بود. هوسبازی، شرابخواری، قمار، آلودگیهای جنسی، فساد مالی و هر گونه زشتی، از در و دیوار آن می‏بارید.
مردم در طبقات گوناگون زندگی می‏کردند و در مجموع به دو طبقه زیر دست و زبر دست تقسیم شده بود و حاکم خودپرستی که سراسر زندگیش در تجاوز، فساد و انحراف خلاصه می‏شد، بر آن مردم فرمانروایی می‏کرد. محیط از هر نظر تیره و تار بود و شب ظلمانی گناه و آلودگی بر همه جا سایه افکنده بود و در انتظار صبح سعادت بسر می‏برد.
نمرود علاوه بر بابل، بر سایر نقاط جهان نیز حکومت می‏کرد. چنانکه امام صادق علیه السلام فرمود: چهار نفر بر سراسر زمین سلطنت کردند؛ دو نفر آنها، از مومنان به نام سلیمان بن داوود و ذوالقرنین، و دو نفر دیگر آنها از کافران، به نام نمرود و بخت النصر(2) بودند.
خداوند به مردم ستمدیده و رنج کشیده بابل لطف کرد و اراده نمود تا رهبری صالح و لایق به سوی آنها بفرستد و آنها را از چنگال جهل و نادانی و بت‏پرستی و طاغوت‏پرستی نجات دهد و از زیر چکمه ستمگران نمرودی رهایی بخشد. آن رهبر صالح و لایق، همان ابراهیم خلیل بود که هنوز چشم به جهان نگشوده بود.
عموی ابراهیم به نام آزر، از بت‏پرستان و هواداران نمرود بود و در علم نجوم و ستاره‏شناسی اطلاعات وسیع داشت و از مشاوران نزدیک نمرود به شمار می‏آمد.
آزر با استفاده از علم ستاره‏شناسی چنین فهمید که امسال پسری چشم به جهان می‏گشاید که سرنگونی رژیم نمرود به دست او است. او بی‏درنگ خود را به محضر نمرود رسانید و این موضوع را به نمرود گزارش داد. 
عجیب اینکه در همین وقت (همزمان) نمرود نیز در عالم خواب دید که ستاره‏ای در آسمان درخشید و نور آن بر نور خورشید و ماه چیره گردید.
پس از آن که نمرود از خواب بیدار شد، دانشمند تعبیر کننده خواب را به حضور طلبید و خواب خود را برای آنها تعریف کرد. آنها گفتند؛ تعبیر این است: به زودی کودکی به دنیا می‏آید که سرنگونی حکومتت به دست او انجام می‏شود. 
نمرود بر اثر گزارش منجم و دانشمند تعبیر کننده خواب، به وحشت افتاد و بسیار نگران شد. منجمین و دانشمندان تعبیر کننده دیگر خواب را حاضر کرد و با آنها نیز به مشورت پرداخت. سرانجام نمرود اطمینان یافت که گزارشات درست است. اعصابش خرد شد و وحشت و نگرانیش افزایش یافت، و اضطراب و دلهره، تار و پود وجودش را فرا گرفت.

للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ

تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani


ویژگهای ابراهیم علیه السلام‏

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


دومین پیامبر اولواالعزم که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده و دعوت جهانی داشته، حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است.
روایت شده که امام صادق علیه السلام فرمود: بین حضرت نوح علیه السلام و ابراهیم خلیل علیه السلام هزار سال فاصله بود(1) سلسله سلسله نسب ابراهیم علیه السلام، تا حضرت نوح علیه السلام را چنین نوشته‏اند: 
ابراهیم بن تارخ بن تاحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاذبن نوح علیه السلام.(2) بنابراین حضرت نوح علیه السلام هشتمین جد ابراهیم علیه السلام می‏باشد.
مادر ابراهیم، بانوی شجاع و پاک به نام بونا یا نونا بود.
مطابق بعضی از روایات، مادر لوط علیه السلام و مادر ساره همسر ابراهیم با مادر ابراهیم علیه السلام خواهر بوده و هر سه دختر یک پبامبران به نام لاحج بودند.(3) 
ابراهیم علیه السلام هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش از دنیا رفت و آزر، عموی ابراهیم علیه السلام سرپرستی ایشان را بر عهده گرفت. از این رو که آزر از ابراهیم علیه السلام سرپرستی می‏کرد، ابراهیم علیه السلام او را پدر می‏خواند.
ابراهیم علیه السلام جد سی‏ام پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. از این رو پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله افتخار می‏کرد که جد سی‏امش ابراهیم علیه السلام است و از نسل پاک ابراهیم علیه السلام به وجود آمده است.
ابراهیم علیه السلام 175 سال عمر کرد و حدود چهار هزار سال قبل می‏زیست. سراسر عمرش در راه توحید و نجات انسانها و مبارزه با طاغوتیان و بت‏پرستان به پایان رسید. 
او قامتی درشت، سینه پهن، پیشانی‏ای بلند، چهره‏ای زیبا و غمگین داشت. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می‏فرمود: اگر می‏خواهید ابراهیم را بنگرید مرا بنگرید، زیرا من به او شباهت دارم.(4)
ابراهیم علیه السلام در سرزمین بابل (بخشی از سرزمین عراق کنونی در جنوب بغداد) در محیطی که آکنده از ظلم و بت‏پرستی بود و طاغوت بزرگ به نام نمرود حکومت می‏کرد، چشم به جهان گشود و سرانجام در سرزمین فلسطین، رحلت کرد. مرقد مطهرش در شهر الخلیل واقع در کشور فلسطین اشغالی است. زندگی ابراهیم علیه السلام در پنج دوره خلاصه می‏شود:
1. بنده خالص خدا بود و خدا بندگی او را پذیرفت.
2. به مقام پیامبری رسید و مسئولیت این مقام را به خوبی پیمود.
3. به مقام رسالت رسید.
4. به مقام خلیلی (دوست و مخصوص درگاه الهی) نائل شد.
5. سرانجام به دوره پنجم که اوج زندگی یک انسان کامل است، یعنی مقام امامت و رهبری امت، رسید، و خداوند او را به امامت نصب کرد(5) چنانچه در قرآن در آیه 124 بقره به این موضوع تصریح کرده است.
ابراهیم علیه السلام قهرمان بزرگ توحید است. سراسر زندگی او سازنده و بالنده است. مکتب او عالی‏ترین ارزشهای والای انسانی مانند: ایثار، شجاعت، خداشناسی، اخلاص، تلاش و فضایل اخلاقی را به انسانها می‏آموزد و در ابعاد گوناگون زندگی، در پیشانی تاریخ می‏درخشد. از این رو خداوند او را به عنوان یک امت معرفی کرده و می‏فرماید:
ان ابراهیم کان امه:
همانا ابراهیم یک امت بود.(6)

1) بحار، ج 76، ص 91
2) قصص الانبیاء، عبد الوهاب نجار، ص 70.
3) اقتباس از ترجمه المیزان، ج 14، ص 40 - بحار، ج 12، ص 45.
4) بحار، ج 12، ص 10 - 11.
5) اصول کافی، ج 1، ص 175
6) نحل /

                   للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ
تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani

دعائى كه به شیرینى مستجاب شد

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ابراهیم خلیل (ع) روزى از منزل بیرون آمد به طرف صحرا و كرانه دریا رفت و به سیر و سیاحت پرداخت ، با خود مى گفت : همه این موجودات متنوع و گلها و بلبلها و آبها و گیاهان و كوهها، خداى یكتا را شناخته اند و تسبیح او مى گویند، ولى این بشر خیره سر حاضر نیست از بت پرستى دست بردارد. غرق در فكر بود، كه ناگهان چشمش به انسانى خورد، كه در گوشه اى مشغول نماز است ، ابراهیم مثل عاشقى كه به دنبال معشوق مى رود، به سوى آن شخص رفت (1)ابراهیم كنار او مشغول نماز شد، تا او از نماز فارغ گردید، ابراهیم از او پرسید براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ او گفت : براى خدا، ابراهیم پرسید: خدا كیست ؟ او گفت : خدا كسى است كه تو و مرا آفریده است .
ابراهیم دریافت كه او خداى حقیقى را مى پرستد، به او فرمود: بسیار به تو علاقمند شدم ، روش تو را مى پسندم ، دوست دارم با تو باشم ، منزل تو كجاست ؟ تا هرگاه خواستم به زیارت تو آیم .
عابد گفت : منزل من آن سوى دریا است ، تو نمى توانى به آنجا بیائى .
ابراهیم پرسید: پس تو چگونه از آب رد مى شوى ؟
عابد گفت : من به خواست خدا روى آب مى روم و غرق نمى شوم .
ابراهیم گفت : شاید همان خدا به من نیز لطف داشته باشد و آب را براى من نیز رام كند، برخیز تا امشب با هم در منزل تو باشیم .
عابد برخاست و همراه ابراهیم ، حركت كردند، تا به دریا رسیدند، عابد نام خدا را برد، و از روى آب گذشت ، ابراهیم نیز نام خدا را به زبان آورد و حركت كرد، و هر دو از آب گذشتند و به منزل عابد رسیدند.
ابراهیم گفت : غذاى تو چیست ؟
عابد اشاره به درختى كرد و گفت : ((میوه این درخت را جمع مى كنم و در تمام ایام سال مى خورم .))
ابراهیم پرسید كدام روز از همه روزها بزرگتر است ؟
عابد گفت : آن روزى كه خداوند خلایق را تحت حساب و كتاب مى كشد و به آنها پاداش یا كیفر مى دهد (یعنى روز قیامت )
ابراهیم گفت : بیا دعا كنیم تا خداوند مؤ منان را از سختى آن روز نجات دهد.
عابد گفت : سه سال است یك تقاضائى از خدا دارم هر چه دعا مى كنم به استجابت نمى رسد، دیگر در درگاه خداوند شرم دارم ، دعاى دیگرى كنم .
ابراهیم گفت : هیچ شرم نداشته باش ، گاهى خداوند، بنده اش را دوست ندارد، دعاى او را مدتى طولانى ، اجابت نمى كند، تا مناجات او زیاد شود، و به عكس هرگاه بر بنده اى غضب كرد، دعایش را مستجاب مى كند، یا ناامیدش مى نماید كه دیگر دعا نكند، حال بگو بدانم دعایت چیست ؟
عابد گفت : روزى در محلى نماز مى خواندم ناگاه چشمم به جمال بسیار زیباى نوجوانى افتاد كه چهره اش از زیبائى مى درخشید، و چند گاو مى چراند كه گوئى به بدن آنها روغن مالیده اند، بسیار براق بودند و همچنین بهمراه او چند گوسفند فربه بود، به سوى او رفتم و پرسید تو كیستى ؟ گفت : من فرزند ((ابراهیم خلیل (ع ))) هستم .
علاقه ابراهیم خلیل در دلم جاى گرفت ، و اكنون سه سال است از خدا مى خواهم كه مرا به زیارت خلیل خود ابراهیم ، موفق كند، اما دعایم مستجاب نشده است .
ابراهیم گفت : من همان ابراهیم هستم و آن نوجوان پسر من است . عابد تا این سخن را شنید دست بر گردن ابراهیم انداخت و او را بوسید و گفت : ((حمد و سپاس خداوندى را كه دعایم را مستجاب كرد)) آنگاه ابراهیم (ع) بدرخواست عابد براى همه مؤ منین و مؤ منات دعا كرد و عابد آمین گفت
به این ترتیب ، در مى یابیم كه نباید ناامید شد، و نباید از دعا غفلت كرد كه مستجاب خواهد شد! و گاهى این چنین شیرین مستجاب مى شود كه در داستان خواندید(2)

1- او عابدى بنام ((ماریا)) فرزند ((اوس )) بود كه عمرى طولانى داشت
2-بحار ط قدیم ج 5 ص 133 به نقل از امام باقر(ع)

  للّهـُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیـِّــکَ الفَـــرَجَ

تاریخ ارسال: سه شنبه 11 خرداد 1395  نویسنده : elaheh solimani


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
فعالیت داشتن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن ' تقوای دو چندان میخواهد. یادمان نرود گاهی با گناه به اندازه ی یک لایک فاصله داریم... یادمان نرود فضای مجازی هم "محضر خداست " نکند که شرمنده باشیم، امان از لحظه ی غفلت که فقط خدا شاهد است و بس...! گاهی روی مانیتور بچسبانیم "ورود شیطان ممنوع " مراقب دستی که کلیک میکند، چشمی که میبیند و گوشی که میشنود باشیم... و بدانیم و آگاه باشیم که خدا هم یک کاربر "همیشه آنلاین "است.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا حاضر هستید در صورت بروز سانحه مرگبار برای شما ، اعضای بدنتان اهدا شود؟
    صفحات جداگانه
  • خاطرات حجت الاسلام محسن قرائتی
  • داستان امام خمینی(ره)
  • داستان های حضرت رقیه (س)
  • داستان مقام و منزلت امیرکبیر
  • گالری تصاویر امام علی (ع)
  • داستانهای دینی
  • داستان های قرانی
  • گالری تصاویر حضرت محمد (ص )
  • گالری تصاویر عشق و احساس
  • حضرت محمد که بود؟
  • حکایت معراج حضرت محمد
  • پنج حدیث درباره ی زندگی
  • تفسیر کوتاه سوره محمد
  • راهنمایی های پیامبر در حجة الوداع
  • نام های قرآنی پیامبر
  • تبديل قبله از بيت المقدس به سوى مسجدالحرام
  • بوسيدن ضريح - خاک بر سر وهابي ها
  • داستان های پندآموز (1)
  • داستان های پندآموز (2 )
  • داستان های پیامبر اکرم(صل الله علیه واله) (1)
  • داستان های پیامبر اکرم(صل الله علیه واله) (2)
  • داستان شهدا
  • داستان شهید محمد رضا شفیعی
  • داستان عبدالعظیم حسنی
  • داستان حضرت آيت الله كشميري
  • داستان احترام به والدین
  • داستان عمّار یاسر
  • داستان های عذاب برزخى
  • داستان زن زناکار
  • داستانی از زمخشری
  • داستانهای حضرت زینب (علیهم السلام)
  • داستان های حضرت ابراهیم علیه السلام
  • داستان های حضرت موسی علیه السلام
  • داستان های حضرت عیسى علیه السلام
  • داستان زندگی حضرت ایوب(ع)
  • داستان های حضرت سلیمان علیه السلام
  • داستان های لقمان حکیم
  • داستان های پادشاهان
  • داستان های نماز
  • داستان های دفاع مقدس
  • داستان علما:
  • لوگوی همسنگران
    شیعه آرت
    مدينه فاضله
    ثامن تم
    پایگاه اینترنتی مقتدر مظلوم
    گل نرگس
    برتر بین
    مصلحبه نام خدا ، بياد خدا ، براي خدا

    وب سایت توصیه شده
    تبادل لینگ
     تبادل لینک رایگان و افزایش رتبه در گوگل  



     فولدر 98

    آمار سایت
  • کل مطالب : 185
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 289
  • باردید دیروز : 33
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 591
  • بازدید ماه : 1,747
  • بازدید سال : 7,425
  • بازدید کلی : 79,632